اینجآ یِه سِری خآطِرِه هآیی هَستَن ...
کِه بَدجوُری وآسَم عَزیزَن ...
یِه سِری خآطِرِه هآیِ بَدی هَم میزآرَم ...
بَرآی اینکِه یآدَم بآشِه کیآ چیکآر کَردَن ...
کآمِنتَم بِزآرینـ !
مُتشَکِر !
بآی!
اِی خُدا !
یکی از دبیرا ،
بسته شکلات کش میره :/
میزاره تو مآنتو مقنعش :/
خدآِیا عدالتت رو قربون #_#
با هآنیه یه زنگ بهش خندیدیم
من آخر سر نفهمیدم منظور هانیه از M
چی هست ؟!
میگه 12 حرفیهـ !
یه عالمه فکر کردم ...
مشیری ؟ مرادی ؟ مهرناز ؟ مهسا ؟
مائده ؟ ماکان بند ؟ مادر ؟ مامان ؟
محسن ؟ #_#
ولی هآنیِه خیلی عِشقِهـ
هآنیِ مَن خیلی دوسِت دآرم !
اون روز اومدمـ بگم :
خآنمـ کآوندی ، گفتم خآنم کاکاوند